عصرایران ؛ جعفر محمدی - "آتش بزنید ، پیامک بفرستید ، تجمع کنید و فریاد بکشیدتا به هر آنچه می خواهید برسید."
قرار بود این فرمول، دیگر کار نکند ولی اتفاقاتی که در شهرضا افتاد ، نشان
داد که گروه فشار - که به اشتباه به "خودسر" معروف شده اند ، همچنان
ظفرمندانه کار می کند و حتی نیروی انتظامی و وزارت کشور نیز در برابرشان ،
کاملاً منفعل است.
قضیه از این قرار است که یک استاد دانشگاه - دکتر صادق زیبا کلام - به دعوت
شورای هماهنگی اصلاح طلبان ، به شهرضا در استان اصفهان می رود تا در آنجا
سخنرانی کند و فرمانداری نیز مجوز قانونی این سخنرانی را صادر می کند.
اما از دو شب پیش از مراسم ، اعضای قانون شکن گروه فشار شهرضا ، پلاکاردها
را آتش می زنند و با ارسال پیامک هایی اعلام می کنند که اجازه سخنرانی
زیباکلام را نخواهند داد و سپس مقابل فرمانداری تجمع می کنند و شعار می
دهند.
در پی این وقایع ، فرمانداری و نیروی انتظامی به جای آن که به وظیفه قانونی
خود در برخورد با قانون شکنانی که شبانه در خیابان ها راه می افتند و
پلاکاردها را آتش می زنند و مانع یک مراسم کاملاً قانونی شوند ، جلسه می
گذارند که مراسم سخنرانی را تعطیل کنند!
سوال اینجاست که اگر فرمانداری و نیروی انتظامی این شهر ، توانایی ایجاد
نظم و امنیت در شهر را ندارند و نمی توانند با چند قانون شکن معدود برخورد و
امنیت یک مراسم ساده سخنرانی را تأمین کنند ، چرا مجوز می دهند و اساساً
"چرا هستند" و چرا جای خود را به مسوولانی که کارشان را بلد هستند نمی
دهند؟
اگر قرار باشد که نهادهای قانونی یک کشور ، طبق قانون کاری کنند و یک عده
آتش بزنند و هوار بکشند و بعد نهادهای قانونی کوتاه بیایند که سنگ روی سنگ
بند نمی شود!
مگر برخورد با حوادث بعد از انتخابات 88 با همین منطق صورت نگرفت؟ پس چطور
می شود که اعتراض خیابانی یک گروه ، با شدیدترین برخوردها مواجه می شود و
اعتراض یک گروه دیگر ، با تمکین و عقب نشینی نهاد های قانونی؟
اگر چند بار با گروه های فشار برخورد قانونی شود و به صرف این که اینان
ظاهری چنان دارند و پشت شان به فلان گرم است ،امان نیابند ، می فهمند که
مملکت قانون دارد و آتش زدن شبانه پلاکاردهای سخنرانی یک استاد دانشگاه ،
فتح الفتوحی نیست که بتوانند بدان افتخار کنند و در خلوت خود بگویند: دیدید
که چگونه فرمانداری و نیروی انتظامی و مردمی که قرار بود در این سخنرانی
شرکت کنند را زیر پا گذاشتیم و کسی هم نتوانست بگوید بالای چشمتان ابروست؟!
گروه فشار نیز ، البته مانند بقیه مردم ایران ، حق اظهار نظر دارد و می
تواند تجمع برگزار کند و یا بعد از سخنرانی ، در مراسم دیگری ، نقد آن را
برگزار کند ولی حق ندارد آتش بزند و عربده بکشد و جلوی اظهار نظر دیگران را
بگیرد.
در اینجا بد نیست یک سوال هم از نیروی انتظامی پرسیده شود: اگر یکی از
مسوولان خودتات بخواهد جایی سخنرانی کند و یک عده از مخالفان تان ،
پلاکاردهای او را آتش بزنند و بلبشو راه بیندازند و تجمع کنند ، آیا با
آنان برخورد می کنید یا کوتاه می آیید و چشم تان را بر آن قانون شکنی می
بندید؟
از دولت نیز انتظار می رود به گروه فشار "عملاً " بیاموزد که هر کس قلدری
کند و رگ گردن متورم نماید و هوار بکشد ، الزاماً حق با او نیست و قرار
نیست دولت قانونی جمهوری اسلامی ایران و نهادهایش از ریاست جمهوری گرفته تا
فرمانداری ها و بخشداری ها ، در برابر قلچماق های ظاهر الصلاح ، کرنش کند ،
بلکه دوران قانونمداری فرا رسیده است و هر که بخواهد راه شعبان بی مخ ها
را ادامه دهد ، باید تاوان قانونی اش را را هم بدهد.
واقعاً مردم باید تا کی باید تاوان کارهای نابخردانه یک اقلیت خود بزرگ بین
را بدهند و هزینه های اینان را بر دوش کشند؟ البته قرار نیست خود مردم از
در تقابل با اینان در آیند و کارهای غیرقانونی اینان را با غیر قانونی پاسخ
دهند ، بلکه قرار است دولتی که به نمایندگی از مردم بر سر کار است ، قانون
شکنان را بر سر جایشان بنشاند.
دولت یادش باشد که مردم به هزار امید به روحانی رأی داده اند.
ناکامی های بزرگ
تحلیل "بهار عربی" در سومین زمستان
علی قادری
عصرایران - با گذشت سه زمستان از آغاز انقلاب های عربی، اکنون به نظر می رسد که بتوان تحلیل جامع تری از دستاوردها و نتایج این انقلاب ها ارایه کرد. با این حال باید توجه کرد که شناخت انقلاب ها بدون توجه به بسترهای مولد آنها تقریبا امکان پذیر نیست.
نخستین ویژگی عام انقلاب های عربی که بی تردید ویژگی مادر آنها به شمار می آید "عربی" بودن این انقلاب ها است به این معنی که این تحولات در یک فرا بستر عربی شکل گرفته اند که حتی با وجود تمایزهای که هر کدام از آنها دارند یک روح و محتوای مشترک به آنها می دهد.
اینکه انقلاب عربی، دومینو وار از شمال افریقا به خاورمیانه سرازیر و در محدوده مرزهای عربی محصور می شوند، نشان دهنده وجود یک فرا بستر است که به این انقلاب ها انسجام می بخشد.
با تکیه بر این فرا بستر می توان به فرو بسترهایی رسید که با توجه به ویژگی هر کدام از کشورهای عربی، شکل می گیرند و به ترتیب اولویت در رخ دادن این انقلاب ها، نقش ایفا می کنند؛ همگی داخلی هستند و عامل خارجی به عنوان یک عامل محرک یا ترمز به شمار می رود.
به این معنی که عامل خارجی تا زمانی که بستر مناسب داخلی وجود نداشته باشد نمی تواند نقش اصلی را ایفا نماید اما زمانی که این بسترها شروع به حرکت می کنند، عامل خارجی تبدیل به یک محرک یا ترمز اصلی انقلاب ها می شوند.
وابستگی این بسترها به یکدیگر به گونه ای است که نمی توان آنها را از یکدیگر جدا کرد. به این معنا که نمی توان بسترهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این بسترها را از یکدیگر جدا کرد. هر چند درجه و میزان وابستگی آنها در کشورهایی که در کام انقلاب فرو رفتند متفاوت است.
به لحاظ تاریخی،در کشورهای عربی، حاکمیت استبدادی، هژمونی برتر به شمار آمده است. این هژمونی شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خاصی را تولید کرده است که این شرایط در گذر زمان تبدیل به بسترهای مولد انقلاب ها شده اند. فقر اقتصادی، نابرابری های اجتماعی مبتنی بر نگاه طبقاتی، طایفی و مذهبی، خودکامگی سیاسی طبقه حاکمه همراه با نگرش امنیتی به جامعه و فقر شدید فرهنگی بسترهای اصلی انقلاب های عربی به شمار می روند که با اولویت های متفاوت در وقوع آنها نقش ایفا کرده اند.
به عنوان مثال، در لیبی، عامل اقتصادی به هیچ وجه محرک انقلاب نبود. چه اینکه دیکتاتور سابق لیبی، رفاه نسبی را در این کشور شمال افریقا ایجاد کرده بود: حکومت، هزینه هر دانشجویی که پذیرش دانشگاه های معتبر اروپایی و امریکایی را دریافت می کرد، به طور کامل پرداخت می کرد و یا هر جوان لیبیایی پس از ثبت رسمی ازدواج، تسهیلات فوق العاده ای را دریافت می کرد که برای همنوعان مصری آنها چیزی شبیه رویا بود.
با این حال خودکامگی سیاسی و نگاه امنیتی رژیم قذافی به اندازه ای بود که دانشجویی را به دلیل انتقاد از سرهنگ در وسط دانشگاه به دار می آویخت!
عامل طایفه ای یکی از عوامل اصلی انقلاب لیبی بود چه اینکه حاکمیت قبیله قذاذفه که سرهنگ متعلق به آن طایفه بود و در مقایسه با برخی قبایل این کشور، کوچکتر به شمار می آید مورد پذیرش سران قبایل دیگر نبود.
در مصر عامل اقتصادی و سیاسی دو عامل اصلی رخ دادن انقلاب 25 ژانویه به شمار می آید، انقلابی که سرنوشت دراماتیک آن یک دیوان حوادث است.
برای ده ها میلیون مصری که در "حلبی آباد" ها زندگی می کنند فقر اقتصادی رعیت ها در برابر فساد اقتصادی ارباب ها و آقازاده ها، اصلی ترین منبع اعتراض علیه رژیم حاکم بود،هر چند نمی توان بستر سیاسی فعال مخالف دیکتاتور را در عرصه دانشگاه ها و احزاب نادیده گرفت که در صورت عدم حضور آنها، رژیم حاکم قادر بود با کمتر از یک میلیارد دلار همه انقلاب را یک جا بخرد!
در تونس، بسترهای مولد انقلاب شباهت بسیاری به مصر داشت با این تفاوت که بی تدبیری سیاسی و امنیتی رژیم زین العابدین بن علی در اداره بحران یکی از عوامل تسریع کننده سقوط دیکتاتور تونس بود.
در سوریه، بسترهای انقلاب فراهم بود ولی عامل خارجی به واسطه حساسیت بسیار بالای این کشور به سرعت توانست تبدیل به محرک اصلی ناآرامی ها شود. نظام سیاسی تک حزبی و آزادی عمل بسیار بالای دستگاه های امنیتی، حساسیت های بسیار زیاد طایفه ای و سیاست های اقتصادی فاجعه بار یک دهه اخیر بسترهای اصلی بحران سوریه را فراهم آورده است که در کنار فقر شدید فرهنگی به نتایج فاجعه باری ختم شده است.
البته شکی نیست مدیریت بسیار نادرست دستگاه امنیتی سوریه در آغاز بحران، خود یکی از عوامل اصلی تحریک کننده ناآرامی ها به شمار می رود که امروز به یک جنگ خانمان سوز تبدیل شده است. بحران سوریه ماجرای اعتراضاتی است که مطالبات اصلاح طلبانه آن به بحران فرامنطقه ای تبدیل شد و جنگی که اکنون در این کشور به راه افتاده است نبرد بر سر سوریه است و نه به خاطر سوریه!
در بحرین، بستر اصلی اعتراضات نابرابری های گسترده اجتماعی و سیاسی است که بر اکثریت مردم این کشور تحمیل شده است.
مطالبات انقلاب بحرین در اساس اصلاح طلبانه است، اما به دلیل اینکه این اکثریت، شیعه هستند، اعتراضات آنها متهم به طایفی گری می شود. عامل خارجی در انقلاب بحرین، عامل نگهدارنده نظام است. عربستان سعودی، حامی اصلی نظام حاکم است و باید اذعان داشت که این عامل خارجی نقش اول را در حفظ نظام حاکم ایفا می کند. همان طور که در سوریه، سقوط یا ماندگاری نظام در درجه اول وابسته به عامل خارجی است.
نتایج انقلاب های عربی
در آغاز انقلاب های عربی بسیاری تصور می کردند که این انقلاب ها، پدیده هایی دموکراسی خواهانه است که برای رهایی از نظام های استبدادی آغاز شده اند و به همین دلیل "بهار عربی" تبدیل به عنوانی برای معرفی این انقلاب ها شد اما اکنون که سه سال از آغاز این بهار می گذرد به نظر می رسد بتوان قضاوت منطقی تر از نتایج آن کرد.
شکی نیست مخالفت با ویژگی استبدادی حاکمیت های عربی یکی از عوامل اصلی آغاز انقلاب بود هر چند با این نگرش که غایت انقلابیون، دموکراسی به مفهوم شناخته شده آن بود می بایست با شک و تردید نگاه کرد چرا که در فقدان آلترناتیوهای معتدل، این انقلاب ها منجر به صعود جریان تکفیری در کشورهای مبتلا به انقلاب گردید. به جرات می توان گفت که آلترناتیو رژیم های سابق، دولت های اسلامی با امیال تکفیری است.
با وجود اینکه بی تدبیری اخوان المسلمین در اداره مصر در دوران محمد مرسی، یکی از عوامل اصلی سقوط اخوان المسلمین بود اما این امر به خودی خود نشان می دهد که اسلام سیاسی از نوع سنی قادر به اداره یک جامعه نبود.
واقعیت این است که در کشورهای عربی دو گزینه بیشتر وجود ندارد: اسلام سیاسی سنی و ارتش. جریان های تکفیری در چالش ناشی از این دو جریان رشد می کنند. به این ترتیب هر اندازه این شکاف بیشتر باشد و طرفین قادر به تثبیت هژمونی خویش نشوند، جریان تکفیری از قدرت بیشتری برخوردار خواهد شد.
سوریه مثال روشنی در این زمینه است. جدال ارتش و شاخه نظامی وابسته به اخوان المسلمین یعنی "ارتش آزاد سوریه" تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی به نقطه ای رسید که عدم تثبیت هژمونی از جانب طرفین، منجر به صعود جریان های تکفیری شد به گونه ای که امروز با نگاهی به نقشه درگیری ها در سوریه و جریان شناسی گروه های مسلح متوجه می شویم که ارتش آزاد دیگر وجود خارجی ندارد و آنچه که در روی زمین مشاهده می شود، داعش(دولت اسلامی عراق و شام)، جبهه النصره و جیش الاسلام، گروه های مسلح اصلی هستند که گرایشات تکفیری آنها به اثبات رسیده است.
از دیدگاه فرهنگی و اجتماعی، انقلاب های عربی در برخی موارد منجر به سقوط مفاهیم مشترک اجتماعی و آسیب دیدن فرهنگ بومی شده است. در کشورهای مبتلا به انقلاب، شکاف های طایفی و مذهبی به نقاط برگشت ناپذیری رسیده است. زیر ساخت های فرهنگی در اکثریت این کشورها دچار آسیب جدی شده است و بسیاری از اصحاب فرهنگ نیز ناچار به مهاجرت شده اند. به جرات می توان گفت که تاثیرات شوم فرهنگی و اجتماعی این انقلاب ها تا دهه ها پابرجا خواهد ماند.
از دیدگاه اقتصادی، انقلاب های عربی به فروپاشی اقتصاد این کشورها منجر شده است. خروج سرمایه های بومی و سرازیری آنها به ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس، انهدام زیر ساخت های اقتصادی و عجز بی سابقه دولت ها در اداره عمومی کشور منجر به افزایش گسترده فقر و بیکاری شده است به گونه ای که اگر امروز یک مصری یا لیبیایی آرزوی دوران مبارک و قذافی را کند نباید تعجب کرد چرا که این انقلاب ها، نه تنها نتوانسته اند دموکراسی حداقل را برای مردم به ارمغان آورد بلکه باعث گسترش ناامنی، فقر و بیکاری شده اند و افق آینده نیز کاملا مبهم است.
بهار عربی، کشورهای عربی مبتلا را ویران کرده است. این یک تحلیل نیست واقعیت موجود است و نشان می دهد که اصل اساسی در کشورهای عربی اولویت تاریخی امنیت بر آزادی است که قرن ها است بر فرهنگ سیاسی عرب حاکم است.
عصر ایران