سخنان بزرگان ، جواهرات با ارزش درون سخنرانی ها است. حکیم ارد بزرگ

جواهرات سخن . جملات زیبا ، سخنان زیبا ، سخن بزرگان , مطالب خواندنی, جملات آموزنده ، . حکما ,زیباترین سخنان بزرگان سخن و پند کوتاه بزرگان

سخنان بزرگان ، جواهرات با ارزش درون سخنرانی ها است. حکیم ارد بزرگ

جواهرات سخن . جملات زیبا ، سخنان زیبا ، سخن بزرگان , مطالب خواندنی, جملات آموزنده ، . حکما ,زیباترین سخنان بزرگان سخن و پند کوتاه بزرگان

وقتی ‌‌خوابم،‌ خواب ‌طبیعت ‌می‌بینم

در‌‌ انتظار ‌خبری ‌‌از ‌عباس‌ ‌‌جعفری
وقتی ‌‌خوابم،‌ خواب ‌طبیعت ‌می‌بینم

عباس جعفری عکاس ، روزنامه‌نگار ، مدرس اکوتوریسم و طبیعت‌گرد بزرگ ایران چند وقتی است در دل طبیعت پنهان شده است. عباس جعفری یکی از بزرگ‌ترین طبیعت‌شناسان و کوهنوردان ایران است. او تاکنون به بیشتر قله‌‌های بالای 7‌هزار ‌متر جهان صعود کرده است. او از طبیعت بکر و زیبای ایران عکس‌های بسیاری برداشته و گزارش‌های زیبایی یادداشت کرده است.

اگر عکس‌های او را دیده باشید حتما به عمق نگاه و فلسفه او پی برده‌اید. نمی‌دانم انگار عکس‌های او انتها ندارند. انگار پهنه آسمان در نگاه او نامتناهی و دست‌نیافتنی است.

آه که طبیعت با او چه کرده است که چنین آن را می‌ستاید! چگونه انسانی می‌تواند این‌گونه بیابان را پاس بدارد و آسمان را بزرگ دارد. در زمان و زمینی که ماشین‌ها و آسفالت‌ها ما را در خود گم و هیاهو و حرص و آزهای انسانی ما را از انسانبودنمان دور کرده‌اند، هنوز هستند کسانی که ما را به اصل خویش بازگردانند. آنها که با عکس‌ها و نوشته‌ها و شعرهایشان و... ما را به خود می‌آورند و به ما انسان بودنمان را گوشزد می‌کنند. انسان بودن و انسان زیستن و طبیعتی که مادر ماست، مادری که تنها مانده و پا روی عواطفش گذاشته‌ایم و هر روز زخمی بر دل و جان و جسم آن می‌زنیم، بی‌آن‌که به درد دل‌ها و ضجه‌های او گوش کنیم. می‌خواهیم جای جای او را به زور به نام خودمان ثبت و استثمارش کنیم.

اما او هر روز ما را صدا می‌زند و از ما کمک می‌خواهد. هرروز و هرشب از تنهایی‌ها و غریبی‌ها و مظلومیت‌هایش می‌نالد و هر روز انتظار ما را می‌کشد. ولی کجاست گوش شنوا؟ کجایند طبیعت‌دوستان و فرزندان زمین و طبیعت؟ فرزندانی که حال تبدیل شده‌اند به اربابان زمین و فقط از طبیعت بهره‌کشی می‌کنند و نمکدان می‌شکنند. اگر همین عکس‌ها و عکاسان و گزارشگران هم نباشند که دیگر چه می‌فهمیم از ایرانمان و چه می‌خواهیم نشان دهیم از وطنمان به آیندگان. آیندگانی که مطمئنا باور نخواهند کرد این آسمان و کوه و بیابان را در این عکس‌ها. همان‌طور که امروز باورش برای ما سخت است که روزگاری شیر و ببر می‌غریدند در این سرزمین، باشکوه و پر ابهت.

عکاس طبیعتمان، عباس جعفری رفته است تا دنیاها و آسمان‌های جدیدی را کشف کند. او که سال‌ها از دشت‌ها و کوه‌های ایران عکس برداشته و از آیین‌ها و سنت‌های مردمان کشورمان گفته، حال به سرزمینی در شرق (نپال) رفته، اما هنوز بازنگشته است. او با همسرش، فرخنده صادق (یکی از 2 زن فاتح قله اورست) به نپال رفته بود. در رودخانه خروشانی سوار بر کایاک بود که ناگهان قایق واژگون شد و دیگر کسی اثری از او ندیده است. روزهاست او مفقود در سرزمین نپال است و عده زیادی از اقوام و طبیعت‌دوستان را چشم‌انتظار گذاشته است. قایق او دو سه کیلومتر جلوتر در رودخانه پیدا شده است، اما هنوز خبری از خودش نیست.

شاید او هم همچون مادرش طبیعت، در گوشه‌ای منتظر ماست. تیم‌های جستجو برای یافتن او تلاش‌های زیادی کرده‌اند. عده‌ای از دوستان و اقوام او هم برای یافتنش به نپال رفته‌اند و تلاش‌ها هنوز هم ادامه دارد. به قول یکی از دوستان (علی اسلام)‌:

عباس برگرد، تو هنوز راه‌ها داری که بروی، شب‌ها داری که بیدار بمانی‌دل به فریب رودخانه مسپار، برگرد ...

ما هم منتظریم برای بازگشت او به دل طبیعت ایران، برای دیدن عکس‌های جدید و دوباره‌اش از همان آسمان‌های نامتناهی، از عشایر خیره به دوردست، از چین و شکن‌های صورت مادران چشم‌انتظار در دل بیابان‌ها، از خم و کمان‌های درختان تنها در سرمای کوهستان. از اسم‌های زیبایی که روی عکس‌ها می‌گذارد و نگاه دوباره‌ای به عکس می‌بخشد. از توصیفات و نوشته‌های او که تمام رودها و انسان‌های دور را ثبت می‌کند؛ انسان‌هایی در آن سوی کوه‌ها و رودها، اما هموطن و همراه و این ماییم که از آنها دوریم و فقط با عکس‌ها و خاطره‌ها همراهشان می‌شویم. خفته‌ای اما خواب راه‌ می‌بینی!

منصوره نظری

بلایی که ابومسلم خراسانی بر سر کمونیسم آورد !

ابو مسلم خراسانی abu moslem khorasani


روزی ابومسلم خراسانی با سپاه خویش از کنار روستای بسیار سبز و زیبا می گذشت جمعی از مردم آن روستا تقاضای دیدار با او را داشتند یکی از آنها را اجازه دادند تا نزد سردار ایرانی بیاید او گفت ما مردان روستا از شما می خواهیم ثروت روستا را بین ما تقسیم کنید و ادامه داد باغ بزرگی در کنار روستا است که اگر تقسیم اش کنید هر کدام از ما صاحب باغ کوچکی می شویم و همیشه دعاگوی شما خواهیم بود . سردار پرسید اگر صاحب باغ هستید پس چرا به پیش من آمده اید ؟! بروید و بین خویش تقسیم اش کنید .

مرد گفت : در حال حاضر باغ از آن ما نیست اما ما آن را سبز کردیم ابومسلم متعجب شد و پرسید : داستان این باغ چیست از آغازش برایم بگویید.

آن مرد گفت مردم روستای ما 15 سال پیش تنها چند باغ کوچک داشتند تا اینکه مرد مسافری شبی در روستای ما میهمان شد و فردای آن ، مسافر  بخشی از زمینهای اطراف روستا را از مردم روستا خرید و بخشی از مردان و زنان روستا را به کار گرفت تا باغ سبز شد . سردار پرسید در این مدت مزد کارگر و سهم زحمت مردم روستا را پرداخته است و روستایی گفت آری پرداخته اما ریشه او از روستای ما نیست و مردم روستا می گویند چرا او  دارایی بیشتری نسبت به ما دارد؟ و باغی مصفا در اختیار داشته باشد و ما نداشته باشیم ؟!

سردار گفت شما دستمزد خویش را گرفته اید و او هم برای آبادی روستای شما زحمت کشیده است پس چطور امروز این قدر پر ادعا و نالان شده اید روستایی گفت دانشمند پرهیزگاری چند روزی است میهمان ما شده او گفت درست نیست که کسی بیشتر و فزون تر از دیگری داشته باشد و اینکه آن مرد باغدار هم  از زحمت شما روستاییان باغدار شده و باید بین شما تقسیم اش کند .

ابومسلم پرسید این مردک عالم این چند روزی که میهمان روستا بوده پولی هم به شما پرداخته روستایی گفت ما با کمال مهربانی از او پذیرایی کرده ایم و به او پول هم داده ایم چون حرفهایش دلنشین است .

سردار دستور داد آن شیاد عالم را بیاورند و در مقابل چشم مردم روستا به فلک بستن اش .

شیاد به زاری و التماس افتاده و از بابت نیرنگ و دسیسه خویش طلب بخشش و عفو می نمود . آنقدر او را فلک نمودند که از پاهایش خون می چکید سوار بر خرش کرده و از روستا دورش نمودند .

مردم روستا بر خود می لرزیدند ابومسلم رو به آنها کرده و گفت : شما مردم بیچاره ایی هستید ! کسی که ثروتش را به پای روستای شما ریخته برایتان کار و زندگی به وجود آورده را پست جلوه می دهید و می گویید در داشته های او سهیم هستید و کسی را که در پی شیادی به اینجا آمده و از دسترنج شما شکم خویش را سیر می کند عزیز می دارید چون از مال دیگری به شما می بخشد ! هر کس با ثروتش جایی را آباد کند و با اینکار زندگی خویش و دیگران را پر روزی کند گرامی است و باید پاس اش داشت .

ارد بزرگ اندیشمند و متفکر کشورمان می گوید : (( کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او )) می گویند مردم بر زمین افتاده و از ابومسلم خراسانی بخشش خواستند . و از آن پس هر یک به سهم خویش قانع بودند و آن روستا هر روز آبادتر و زیباتر می گشت .


یاسمین آتشی