سخنان بزرگان ، جواهرات با ارزش درون سخنرانی ها است. حکیم ارد بزرگ

سخنان بزرگان ، جواهرات با ارزش درون سخنرانی ها است. حکیم ارد بزرگ

جواهرات سخن . جملات زیبا ، سخنان زیبا ، سخن بزرگان , مطالب خواندنی, جملات آموزنده ، . حکما ,زیباترین سخنان بزرگان سخن و پند کوتاه بزرگان
سخنان بزرگان ، جواهرات با ارزش درون سخنرانی ها است. حکیم ارد بزرگ

سخنان بزرگان ، جواهرات با ارزش درون سخنرانی ها است. حکیم ارد بزرگ

جواهرات سخن . جملات زیبا ، سخنان زیبا ، سخن بزرگان , مطالب خواندنی, جملات آموزنده ، . حکما ,زیباترین سخنان بزرگان سخن و پند کوتاه بزرگان

داستانهای حکمت آموز ایرانی ۵

 مازیار و بانو گلدیس

 

 

تمیستوکل پادشاه یونان در آرزوی کاخی به زیبایی تخت جمشید بود یکی سرداران خویش که زبان ایرانیان را می دانست فرا خواند و به او گفت شنیده ام سنگ تراشی بنام مازیار و شاگردش بانو گلدیس پرسپولیس را همچون جواهرات تراش داده اند آنهم به گونه ایی که پیک های سرزمینهای دیگر از این همه زیبایی در شگفت شده اند به ایران رو و به هر گونه که امکان دارد این دو را به یونان بیاور می خواهم آنها پرسپولیس زیباتری در آتن بسازند . آن فرمانده یونانی با چند سرباز دیگر با تن پوشی ایرانی به سرزمین ما آمده و پس از چندی با دو هنرمند ایرانی بازگشت . در حالی که دست های آنها بسته ، رویشان زرد  و بسیار نحیف و لاغر شده بودند . تمیستوکل دستور داد دست های آنها را باز کنند و به آنها گفت می خواهم هنرمندان یونانی را آموزش دهید و با کمک آنها کاخی باشکوه تر از پرسپولیس برایم بسازید .

مازیار سالخورده گفت نقشی که بر دیوارهای تخت جمشید می تراشیم همه عشق است ما نمی توانیم خواسته شما را انجام دهیم پادشاه یونان تمیستوکل برافروخت و آن دو را به زندان افکند . مازیار و بانو گلدیس یک سال در بدترین شرایط شکنجه شدند اما برای اجنبی خدمتی نکردند تا اینکه خشایارشاه پس از شکست دادن یونان و فتح آتن آن دو هنرمند دلیر و میهن پرست ایرانزمین را آزاد و به همراه خود به ایران بازگرداند و به هر دوی آنها هدیه های ارزشمندی داد . 

آن هنرمندان نسبت به سرزمین خویش وفادار بودند چرا که پی به قدرت هنر برده بودند به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته ایرانزمین : در بلند هنگام هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند .

مازیار و بانو گلدیس مایه فر و شکوه سرزمین ما هستند و از این روست که این نخستین نام های تاریخ هنر ایران بسیار دوست داشتنی هستند .    

پادشاه ایران خشایارشا پس از بازگشت از آتن در تخت جمشید نوشت : داریوش را پسران دیگری بودند٬ ولی چنان که اهورامزدا را کام بود٬ داریوش٬ پدر من٬ پس از خود٬ مرا بزرگ‌ترین کرد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت کنار رفت٬ به خواست اهورامزدا من بر جای‌گاه پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم٬ بسیار ساختمان‌های والا ساختم. آن چه را که به دست پدرم ساخته شده بود٬ من آن را پاییدم و ساختمان دیگری افزودم. آن چه را که من ساختم و آن چه که پدرم ساخت آن همه را به خواست اهورامزدا ساختیم.


 

 

 

 

 

 نوروز در ده هزار سال بعد 

 

پادشاه ایران جمشید ، شب بیست و نهم فروردین ، در خواب دید ایران را آذین بسته اند اما هیچ کس را نمی شناخت . آدمها تن پوش دیگری داشتند .

همه می دویدند ، یکی گفت اینجا چرا ایستاده ایی ؟ ! جشن نوروز بزودی فرا می رسد باید آن را با خویشاوندانت پاس بداری !

جمشید با تعجب گفت فردا جشن نوروز را آغاز می کنم ! چرا امروز می دوید ؟ 

آن مرد گفت جمشید ده هزار سال پیش این جشن را بر پا نمود ! زودتر به خانه ات رو که خویشاوندانت چشم بدر دارند ! 

جمشید از خواب پرید و فهمید جشن نوروز جاودانه است .

او نوروز را به روشنی و بزرگی برگزار نمود و در آنجا رو به ایرانیان کرد و گفت اگر شدنی بود هر روز را نوروز می نامیدم ... 

نوروز ماند چون همراه بود با سرشت آدمیان و طبیعت همانگونه که ارد بزرگ می گوید : نوروز ایرانیان ، فرخنده جشن زمین و آدمیان است و چه روزی زیباتر از این ؟ ...


 

 

 

 

 باران مهر  

 

روزی که سپاه ایران خود را آماده می ساخت شر یونانی ها را پس از سالها بردگی از روی ایران کم کند باران بسیاری بارید یکی از جادوگران در بین مردم شایعه کرده بود این باران اشک آسمان بخاطر مرگ جوانان ما است و بزودی خبرهای بسیار بدی می رسد . این خبر را به اشک یکم نخستین پادشاه از دودمان اشکانیان دادند او هم خندید و گفت این شاد باش آسمانها به ماست باران مایه رحمت و رویش است نه پیام شوم . سپاه کوچک و پارتیزانی او خیلی زود بخش بزرگی از شمال خراسان را از شر یونان آزاد ساخت و دل ایرانیان میهن را در همه جا گرم نمود اشک های بعدی ایران را به شکل کامل آزاد ساختند .

اندیشمند برجسته کشورمان ارد بزرگ می گوید : باران ، مهر آسمان است نه بغض آن ، همانند آدمیان مهرورزی که می بارند و کینه توزانی که خشک و بی نشانند .

نکته ایی را باید در این جا بنویسم و آن واژه پارتیزان است در کشورمان بسیاری فکر می کنند این واژه مربوط به مبارزین کمونیست اروپای شرقی در 50 سال پیش است حال آنکه این واژه در واقع مربوط به سپاهیان اشک یکم بود چون آنها از خاندان پارت بودند و ارتش منظمی هم نداشتند و به شکلی چریکی به سپاه حمله می کردند به آنها پارتیزان می گفتند پارتیزان ها بسیار تیراندازان باهوشی بودند و با تعداد اندک توانستند به مرور دشمن را از ایران پاکسازی نمایند .


 

 

 

  

نگاهی دیگر به تهی دستی 

 

فره ورتیش دومین پادشاه ایران از دودمان مادها و فرزند دیاکو  بود . بامدادان بر دیوار دژ کاخ فراز آمده به خانه های مردم هگمتانه می نگریست هنوز بسیاری در بستر خویش آرمیده و زندگی در شهر جریان نیافته بود فرمانروا به لب دیوار دژ آمده و به پایین نگریست در پای دیوار زنی را دید که بر خاک های پای دژ خوابیده است به دیده بان نزدیک خویش گفت این زن در اینجا چه می کند و کی به اینجا آمده ؟
دیده بان گفت بسیاری از شبها زنهای تنها در پای دژ می خوابند چون اینجا امنیت هست و کسی آنها را آزار نمی دهد . فرمانروا گفت مگر آنها زندگی ندارند . نگهبان گفت بسیاری از آنها بیوه اند و یا سرپرستی ندارند همسرانشان یا در جنگ کشته شده اند و یا بیماری جانشان را گرفته .
فره ورتیش رایزن پیرش را خواست و جریان را برایش باز گو نمود . و به او گفت قدرت فرمانروا تنها در ایجاد امنیت در مرز ها نیست مردم هم باید امنیت جانی و همینطور ادامه زندگی داشته باشند .
دستور داد چهارصد اسب از داشته های فرمانروایی را فروختند و با آن ساختمانی در کنار کاخ خویش بنا نمود برای زنان و مردان تنها و دردمند . روزی سه وعده غذا به آنها داده می شد . بی پناهان را پس از نگهداری تشویق به زندگی و فعالیت های شرافتمندانه می کردند .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر برجسته کشورمان می گوید : آزادگان تهی دستی را ننگ می دانند و نه تهی دستان را .

پادشاه ایران فره ورتیش دستور داد در تمام شهرهای ایران چنین ساختمانهایی ساخته شود . و یکی از هنجارهای اصلی این برج ها این بود که نام و نشانی از  آمدگان نمی پرسیدند . 


 

 

 

 هدایای کورنلیوس سولا برای مهرداد دوم  

روز آغاز جشن مهرگان بود و نمایندگان کشورهای گوناگون همراه با هدایایی نفیس به کاخ فرمانروای ایران در شهر صد دروازه ( دامغان امروزی ) وارد می شدند عجیب ترین هدیه مربوط می شد به کورنلیوس سولا فرمانده ارشد روم که سه دختر بسیار زیبا به پادشاه ایران هدیه نمود .
 آن سه دختر آنقدر زیبا بودند که همگان از دیدن آنها شگفت زده شدند . نماینده روم گفت فرمانروای ما به پاس آرامش مرز هایمان این سه بانوی زیبا که همه از نجیب زادگان کشورمان هستند را تقدیم پادشاه ایران زمین می کند .
پس از پایان مراسم رایزن ارشد مهرداد دوم ( اشک نهم ) که پیری سالخورده بود نزد فرمانروای ایران آمد و گفت کشور روم  بزودی به ایران یورش خواهد آورد اشک نهم با تعجب گفت او امروز سه پریزاد به ما هدیه کرد ! چگونه فردا به ایران خواهد تاخت ؟
آن پیر سالخورده گفت وقتی دشمن از آرامش مرزها سخن می گوید و هدیه به این خاطر می فرستد بدین معناست که به این آرامش وفادار نیست و آن را خواهد شکست این سه خوبرو را هم از برای گرفتار نمودن دل فرمانروا فرستاده است . 


اشک نهم با شنیدن این سخن سران ارتش ایران را فرا خواند و از آنها خواست لشکریان را آماده رزم نموده و به سوی باختر ایران و مرز های روم حرکت کنند . روزی که لشکر ایران از میان رودان گذشت لشکر آماده به رزم کورنلیوس سولا در پیش روی آنها ایستاده بودند .
رومیان پس از دیدن دهها هزار جنگاور آماده به رزم ایران در بهت فرو رفتند ، کورنلیوس سولا نامه ایی برای اشک نهم فرستاد و در آن نامه پایبندیش را به پیمانهای گذشته یادآوری نموده و با لشکرش از برابر سپاه ایران دور شد .
اندیشمند برجسته کشورمان ارد بزرگ می گوید : پیران اندیشمند به ریشه ها می پردازند نه به شاخه ها .
و اشک نهم پشتیبان اندیشه های رایزنان دانای خویش بود . اندیشمندانی که پیشاپیش آینده را پیش بینی می نمودند .
و بدین گونه بود که ایران در دوران مهرداد دوم به پنهاورترین دوران دودمان اشکانیان رسید .

 

 

  

 

 روزهای سخت 

 

 

  

بانو کاساندان نزد فرزند خویش کمبوجیه آمد و گفت : پدرت مدتهاست تا دیر وقت درگیر رایزنی با رایزنان دربار است و من از این همه کار او نگرانم . تن درستی پادشاه فراتر از هر چیز دیگریست . کمبوجیه نزد پدر خویش ، فرمانروای ایران کوروش آمد و دید سخت در اندیشه است و رایزنان از آنچه رخ می دهد می گفتند . پس از پایان کار فرزند رو به پدر کرد و گفت مادر از این همه کار شما نگران است پدر گفت : روزهای سخت امروز ، فر بسیاری برای بهروزی میهنمان در پی دارد و این ارزشی بیش از تن درستی دارد . 

تلاش ها و از خودگذشتگی کورش بزرگ باعث شد امروز اینگونه شیفته او باشیم . همانگونه که ارد بزرگ اندیشمند برجسته کشورمان می گوید : روزهای سخت بهایی ست که باید برای سرافرازی پرداخت .  

 

 

 

  

 

  شاپور ساسانی و اجداد شیخ نشین های خلیج فارس  

پاسی از شب گذشته بود به شاپور دوم ساسانی ، پادشاه ایران زمین گفتند سه مرد کهن سال از جزیره لاوان به دادخواهی آمده اند .
پس از اجازه فرمانروا ، آنها گفتند : اکنون سالهاست تازیان هر از گاهی به جزیره ما یورش آورده و مروارید های صیادان را به یغما می برند ، و اما اینبار علاوه بر مروارید یکی از دختران جزیره را نیز دزده اند که این موجب شده مادر آن دختر بر بستر مرگ باشد و پدرش هم از پی دزدان به دریا رفته و هفته هاست از او هم خبری نیست .
می گویند شاپور برافروخت و رو به سرداران کشور نموده و گفت تا جزایر ایران امن نشده کسی حق استراحت ندارد . همان شب شاپور و لشکریان بر اسب رزم نشسته و به سوی جنوب ایران تاختند . آنها جنوب خلیج فارس را که پس از دودمان اشکانیان رها شده بود را بار دیگر به ایران افزودند و دزدان تبهکار را به زنجیر عدالت کشیده و به ایران آوردند .
به گفته ارد بزرگ اندیشمند ایرانی : فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد .
گفته می شود پس از پاکسازی جنوب ، پادشاه ایران به جزیره لاوان رفت و از آن زن رنجور که همسر و دختر خویش را از دست داده بود دلجوی نموده و پوزش خواست .


  

  

 

داستان های تاریخی - ارزش نان 

 

نیمروز بود کشاورز و خانواده اش برای نهار خود را آماده می کردند یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده اند چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که فکر می کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد سه پسر از میان هفت فرزند او بلند شدند به پدر رو کردند و گفتند زمان مناسبی است که ما را به خدمت ارتش ایران زمین درآوری ، پدر از این کار آنان ناراضی بود اما به خاطر خواست پیگیر آنها پذیرفت و به همراهشان به سوی اردو رفت . 

 

دو جنگاور در کنار درختی ایستاده بودند که با دیدن پدر و سه پسرش پیش آمدند : جنگاوری رشید که سیمایی مردانه داشت پرسید چرا به سپاه ایران نزدیک می شود . پدر گفت فرزندانم می خواهند همچون شما سرباز ایران شوند . 

جنگاور گفت تا کنون چه می کردند . پدر گفت همراه من کشاورزی می کنند .  

جنگاور نگاهی به سیمای سه برادر افکند و گفت و اگر آنان همراه ما به جنگ بیایند زمین های کشاورزیت را می توانی اداره کنی ؟

پیرمرد گفت آنگاه قسمتی از زمین ها همچون گذشته برهوت خواهد شد .

 جنگاور گفت : دشمن کشور ما تنها سپاه آشور نیست دشمن بزرگتری که مردم ما را به رنج و نابودی می افکند گرسنگی است کارزار شما بسیار دشوارتر از جنگ در میدانهای نبرد است . 

آنگاه روی برگرداند و گفت مردم ما تنها پیروزی نمی خواهند آنها باید شکم کودکانشان را سیر کنند .  و از آنها دور شد .  

جنگاور دیگری که ایستاده بود به آنها گفت سخن پادشاه ایران فرورتیش ( فرزند بنیانگذار ایران دیاکو ) ! را بگوش بگیرید و کشاورزی کنید . و سپس او هم از پدر و سه برادر دور شد .  

 

فرزند بزرگ رو به پدر پیرش کرد و گفت : پدر بی مهری های ما را ببخش تا پایان زندگی سربازان تو خواهیم بود . ارد بزرگ خردمند برجسته کشورمان می گوید : فرمانروایان همواره سه کار مهم در برابر مردم دارند . نخست : امنیت ، دوم : آزادی و سوم : نان .

سخنان پادشاه ایران فرورتیش نشان می دهد زمامداران ما از آغاز تلاش می نمودند نان مردم را تامین کنند .

 

 

 

 

بهترین جای عالم از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی 

 


 

عطاملک‌ جوینی‌ که‌ یکی‌ از وزیران‌ دربار هلاکو می‌باشد و کتاب‌ تاریخ‌ جهانگشای‌ او معروف‌است‌ به خواجه نصیرالدین توسی گفت اکنون که ایران در زیر یوغ اجنبی است و هیچ جای نفس کشیدن نیست بهترین جای دنیا برای اقامت گزیدن کجاست ؟ تا از برای رشد و حفظ جان به آنجا در آییم خواجه خنده ایی کرد و گفت بهترین جا ایران است و از برای شخص خود من زادگاهم توس ، شما را دیگر نمی دانم مختارید انتخاب کنید و عزم سفر نمایید عطاملک پاسخ داد برای دانشمندانی نظیر ما بستر آرامش دروازه های باشکوهتری به روی آیندگان خواهد گشود و خواجه به طعنه گفت البته اگر آینده ی باشد ! چرا که فرار اهل خرد ، نفع شخصی عایدشان می کند  و در این حال دیار مادری همچنان خواهد سوخت امروز مهمترین وظیفه ما ایستادن و خرد را به کار بردن برای رفع ایستیلای اجنبی است و اگر این کار نتوانیم دیگر فایده ایی برای زنده بودن نمی بینم .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر برجسته کشورمان می گوید : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .
عطاملک جوینی در حالی که به زمین می نگریست به خواجه نصیر الدین توسی گفت برای من بزرگترین نعمت همین است که در کنار آزاده مردی همچون شما هستم .


 

سخنان زیبا از روزنامه راه نجات

 

حکیمانه 


بزرگمهر: «آز» مایه نگرانی و تشویش خاطر است.
سولون: راز جوانی من در این است که هر روز چیز تازه ای یاد می گیریم.
لوسیا: به دست آوردن آن چه را که ما آرزو داریم، موفقیت است اما چیزی را که برای به دست آوردنش تلاش نمی کنیم، خوش بختی است.
بزرگمهر: آن کس که به آموختن کوشاتر و گوشش به دانش نیوشاتر است، امیدوارترین کسان است.
ارد بزرگ: گیتی در جنگ و آوردی بزرگ شناور است. اندیشه و تلاش خردمندان از سویی و پوزخند اهرمن و دیوپیشه گان از سوی دیگر، معرکه این جهان گذرا است.
جبران خلیل جبران: زجر کشیده! تو آن گاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند.
آلکس مک کنزی: وارد عمل شدن بدون برنامه ریزی علت همه شکست هاست.
سرنگ: با گریه به دنیا می آیی اما چنان زنده گی کن که با خنده از دنیا بروی.
جبران خلیل جبران: چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که: خدا در قلب من است، شایسته تر آن که گفته آید: من در قلب خداوندم.
لائو تسه: یک مسافر خوب از خود هیچ ردی بر جا نمی نهد.
شوپنهاور: اگر ما چیزی را می خواهیم برای آن نیست که دلیلی بر آن پیدا کرده ایم بلکه چون آن را می خواهیم برایش دلیل پیدا می کنیم.
بزرگمهر: آن که پیروی خرد است دل به هوس نمی سپارد. 


 

 

برای لحظات خاموشی

سرایش یک بیت درست از زنده گی، نیاز به سفری هفتاد ساله دارد. «اُرد بزرگ»
مفیدترین وسیله یک دفتر کار، سبد دورریختنی هاست. «ماکلولم فوربس»
بهترین و حقیقی ترین دوستانم از تهی دستانند. توانگران از دوستی چیزی نمی دانند. «موزارت»
از گفتن نمی دانم نهراس. «مارک مک کورمیک»
معتقدم که پس از گرسنه گی و چه بسا پیش از آن، تنهایی بزرگ ترین مسئلۀ بشر است. «مسعود فرزاد»
خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست. «فردوسی»
بله، در هر چهار یا پنج صدسال یک بار، وحشی گری برای جامعۀ بشری از جملۀ واجبات است، در غیر این صورت دنیا از فرط تمدن منفجر خواهد شد. «گنکور»
حقیقت سرچشمه ایست که علی الدوام جاریست و سرزمین افکار را سیراب می کند و هیچ وقت بر نمی گردد، زیرا اگر آب چشمه به عقب برگردد، مردابی کثیف می شود. «میلتون»
تنها با اشخاص موافق معاشرت کنیم، چرا که کسی به مخالف احتیاج ندارد. «میوست»
پیوسته باید مواظب 3 چیز باشیم. وقتی تنها هستیم مواظب افکار خود، وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود و وقتی که در جامعه می باشیم، مواظب زبان خود. «مادام داستال»
اگر می خواهید صلح را حفظ کنید با داشتن برتری و مزایا حاضر به پیکار باشید. این نکته در کتاب های بسیاری به کار رفته، ولی در عمل هنوز ناشناخته و مجهول است. «کوندیلاک»
کسی که خرد ندارد، همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است. «فردوسی» 


 

 

گوهرانه

«فکر خوب معمار و آفریننده است». دیل کارنگی
«بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند». ارد بزرگ
«فکر نو بسیار ظریف و حساس است ،با یک ریشخند کوچک می میرد و کنایه ای کوچک آن را بسختی مجروح می کند». هربرت اسپنسر
«هرگاه بتوانیم از نیروی تخیل به همان اندازه استفاده کنیم که از نیروی بصری استفاده می کنیم هر کاری انجام پذیر است». کارلایل
«آدم بی مغز و پرگو چون آدم ولخرج و بی سرمایه است». پاسکال
«آن قدر شکست می خورم تا راه شکست دادن را بیاموزم». پطر
«پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آن است که بعداز هر زمین خوردنی برخیزی». مهاتما گاندی
«زیبارویی که می داند، زیبای ماندنی نیست، پرستیدنی است». ارد بزرگ
«مرا دوست بدار، اندکی ولی طولانی». کریستوفر مارلو
«شما ممکن است بتوانید گلی را زیر پا لگدمال کنید، اما محال است بتوانید عطر آن را در فضا محو سازید». ولتر
«نگاهت رنج عظیمی است، وقتی بیادم می آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته ام». آنتوان سنت اگزوپری
«در بین تمامی مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده زیرا همه فکر می کنند به اندازه کافی عاقلند». رنه دکارت

 

  

 

 برای قاب کردن
کوه های عظیم پر از چشمه اند و قلب های بزرگ پر از اشک. «ژوزف رو»
به راستی که ابلهان انسان های خوش بختی هستند، زیرا که هرگز پی به تنهایی خود نمی برند. «ژان یل توله»
سخن های پست ، آدم های حقیر را جذب و خردمندان را فراری می دهد. «اُرد بزرگ»
خدمت به خلق وظیفه نیست، بلکه لذت است. «زرتشت»
با هر که بدی کردی تا دم مرگ از او بیندیش. «نیچه»
خار های کوچک زخم به جان نمی زنند، بلکه با او می آمیزد برای روزهای سخت تر . «اُرد بزرگ»
من هفت صد بار اشتباه نکردم. من یک بار اشتباه نکردم من زمانی موفق شدم که هفت صد راهی را که موفقیت آمیز نبود، اصلاح کردم. هر گاه راهی را که عمل نمی کرد، حذف کردم و راهی را پیدا کردم که کار می کرد. «توماس ادیسون »
هر گاه خبرهای بد را به عنوان یک نیاز به تغییر و نه یک خبر منفی پذیرفتید، شما از آن شکست نخورده اید بلکه از آن چیزهای تازه آموخته اید. «بیل گیتس»
زمانی که دانش یک مرد برای موفقیت کافی است ولی تقوای او کافی نیست، هر چه را که او ممکن است به دست آورد، دوباره از دست خواهد داد. «کنفسیوس»
موفقیت، به همان اندازه شکست خطرناک است. «لائو تزو»
برای قضاوت در مورد موفقیت خودت ببین چه به دست آورده ای و در قبال آن چه از دست داده ای. «دالای لاما»
علت این که زنبورها این قدر وزوز می کنند، این است که یاد ندارند حرف بزنند. «ژرژسیون» 

 

 

 

و آن‌گاه آموختم

«کردار ناپسند خویش را با دارایی زیاد هم نمی توانی پنهان سازی». ارد بزرگ
«خدا پنداریست! اما چه کسی است که این پندار را بیاشامد و نمیرد؟». فردریش نیچه
«ازدواج مثل اجرای نقشۀ جنگی است که اگر انسان یک مرتبه اشتباه نماید کارش تمام شده و دیگر جبران آن به هیچ صورت نمی شود». بورنز
«با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود، بهترین دوست شما می شد». بردون
«بی‎مایه گی و بدکاری پاینده نخواهد بود، گیتی رو به پوینده گی و رشد است. با نگاهی به گذشته می آموزیم آدمیان، اشتباهاتی هم چون: برده‎داری، همسر سوزی و... را رها نموده است، خردورزی! آدمی را پاک خواهد کرد». ارد بزرگ
«فرزانه گان سخن نمی گویند، بلکه با استعدادان سخن می گویند و تهی‎مغزان بگومگو می کنند». کونگ تین گان
« سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد». ارد بزرگ
«تولد چیزی غیر از آغاز مرگ نیست». ادوارد یانک
«خیر نباید همه گانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست؛ زیرا چیزهای همه گانی ارزشی ندارند». فردریش نیچه
«افرادی هستند که نور چشمی شانس و اقبالند و هر وقت سقوط می کنند مانند پشک روی دو پا بر زمین می نشینند». کولتون
«حقیقتی از این سراغ ندارم که انسان می تواند با تلاش زنده گی خود را متعالی سازد». تورئو
« مردم هرگز نمی دانند پیشوا جز ذات عظیم آن ها که به سوی آسمان سیر می کند، شکاری ندارد». جبران خلیل جبران
«پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد». ارد بزرگ
«جاه طلبی، شهوتی است که هرگز فرو نمی نشیند ، بلکه با لذتی که از آن فراهم می شود پیوسته مشتعل تر و جنون آمیز تر می شود». اتومی
«بعضی ها هر کجا می روند شادی‎آفرین می شوند و بعضی ها هر کجا چنین افرادی قدم می گذارند، همواره دنباله‎روشان هستند» . ماری تواین
«تا زنده هستید دل خود را زنده و شاداب نگهدارید. فرصت برای دل تنگی و مرگ بسیار زیاد است». اسکار وایلد
«شاداب بودن بالاترین خوبی ها و فضیلتی است که بسیاری می توانند به آن دست پیدا می کنند و بسیاری از نعمت آن یا محروم هستند یا خود را محروم می کنند». اسکاتیش پروورپ 

 

 

 

ماخذ : روزنامه راه نجات افغانستان